موضوع: "مذهبی"
امام علی علیه السلام به فرزندش امام مجتبی علیه السلام می فرماید: پسر جانم!روح خودت را گرامی بدار، بزرگواربدار، برتر بدار از هر کار پستی. در مقابل هر پستی فکر کن که روح من بالاتر از این است که به این پستی آلوده بشود. درست مثل آدمی که یک تابلوی نقاشی خیلی عالی دارد که وقتی لکه سیاهی در آن پیدا می شود، گردی می گیرد، غباری روی آن می بیند، خودبه خود فورا دستمال را برمیدارد و آن را تمیز می کند. اگر به او بگویی چرا این کار را می کنی، می گوید: حیف چنین تابلوی نقاشی نیست که چنین لکه سیاهی داشته باشد؟!
یکی از روحانیون با اخلاص شهر دامغان سالهای سال برای روضه خوانی هفتگی به منزل بانویی متدینه می رفتند.صاحب خانه برای حفظ احترام این عالم سید، هر بار در پایان مجلس، پاکت حق الزحمه منبر را در یک سینی کنار کفش های حاج آقا می گذاشت و خودش بین عزاداران می نشست. بچه های این خانم هم از غفلت مادر استفاده می کردند و پول را برمی داشتند و خرج می کردند، این جریان سالهای متمادی اتفاق می افتاد ولی حاج آقا بدون هیچ وتوقی هربار دعوت صاحب خانه را می پذیرفت و بدون اینکه حتی تذکری بدهد تا آخر عمر به این مجلس می آمد.
بعد از رحلت آن روحانی، فرزندان آن خانم که از شیطنت گذشته پشیمان و متنبه شده بودندو حالا وضعیت اقتصادی مناسبی هم داشتند، سراغ خانواده حاج آقا رفتند و امرار معاش ایشان را به شیواه ای آبرومند و سخاوتمندانه برعهده گرفتند.
راوی:حجت الاسلام حسن عرفان
تجلیل پیامبر از امام علی علیه السلام در فتح مکه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم
سال هشتم هجرت، در روز فتح مکّه، حضرت علی علیه السلام در حالی که سر خود را پوشانده بود به طرف خانه خواهرش امّ هانی رفت، چون خبردار شده بود که او حارث بن هشام و قیس بن سائب و چند نفر از بنی مخزوم را پناه داده است. وقتی مقابل در خانه رسید، با صدای بلند فرمود: در این خانه چه کسانی را پناه داده اید؟ فراریان با شنیدن صدای او از شدت ترس، به خود می لرزیدند. ام هانی که علی علیه السلام را نشناخته بود از خانه خارج شد و گفت: من امّ هانی، دختر عمه رسول خدا صلی الله علیه و آله و خواهر امیرالمؤمنین هستم. از خانه من دور شو.
علی علیه السلام فرمود: آنهایی را که پناه داده ای بیرون کن. امّ هانی گفت: به خدا سوگند، از تو به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت خواهم کرد.
در این حال حضرت علی علیه السلام سربند خود را از سر برداشت. امّ هانی که حالا او را شناخته بود، او را در آغوش گرفت و گفت: من فدایت شوم. اما چه کنم که قسم یاد کردم از تو به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت کنم.
علی علیه السلام به او فرمود: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله برو و به سوگندی که خوردی عمل کن.
ام هانی نزد پیامبر رفت اما پیش از اینکه چیزی بگوید، پیامبر به او فرمود: ام هانی، آمده ای از علی شکایت کنی. او دشمنان خدا و رسول خدا را ترسانده است. خداوند پاداش مجاهدت های علی را بدهد؛ و چون تو خواهر علی بن ابی طالب هستی، هر کس را پناه دادی من نیز پناه می دهم.
منبع : بحارالانوار، ج 41، ص 10
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
- see-maneh در رنگتان می کنیم
- گل نرگس در رنگتان می کنیم